وره میدان از شاهین نجفی و ابی و ناصر رزازی به زبان کردی
متن وارد نشده است …
[ سایت موسیقی دلسا موزیک محلی برای دانلود آهنگ های ایرانی مجاز می باشد که با هدف پیشرفت صنعت هنر ایران اسلامی کار میکند ]
متن وارد نشده است …
خدایا ، خدایا چه تنها و درمانده ام
غریبی ز هر در گهی رانده ام
به سوی تو می آیم امشب که از دل
کلام ، کلام تو در گوش جان خوانده ام
من جسمم تو روح من
من کشتی تو نوح من
من زخمم تو مرحمی
من ظلمت تو روشنی
من راهی تو موندنی
من تنها تو همدمی
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین هم سفری در همه ی دقایقم
درگاهت سجده گاه من
بگذر از گناه من
من خلقم تو خالقی
سر تا پا شوق گفتنم
در حال شکفتنم
من عذرا تو وامقی
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین هم سفری در همه ی دقایقم
هم غایب ، هم حاضر
هم شاهد ، هم ناظر
هم سکوت ، هم صدا
هم دردی ، هم درمون
هم پیدا ، هم پنهون
هم با من ، هم جدا
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین هم سفری در همه ی دقایقم
دلیل قاطع هستی ، صفای عالم مستی
چه ترس از درد بی درمان که دارم چون تو درمانی
چه باک از کفر اهریمن ، تو در من نور ایمانی
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین همسفری در همه ی دقایقم
من جسمم تو روح من
من کشتی تو نوح من
من زخمم تو مرحمی
من ظلمت تو روشنی
من راهی تو موندنی
من تنها تو همدمی
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین هم سفری در همه ی دقایقم
درگاهت سجده گاه من
بگذر از گناه من
من خلقم تو خالقی
سر تا پا شوق گفتنم
در حال شکفتنم
من عذرا تو وامقی
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین هم سفری در همه ی دقایقم
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
عزیزترین هم سفری در همه ی دقایقم
تو اولین و آخرین برای من که عاشقم
آه از اعماقِ جان وای از احوالِ دل
آه از این آینه که شده پر از زنگارو گل
وای از سرزمینم، کی میشه ببینم که خوشی
دستتو بگیرم دیگه وقتشه که پاشیم
از بیخ بریدن رستو کشیدن
ای جان این جایگاه تو نیست
دستاتو بستن قلبتو شکستن
این وضع سزاوار تو نیست
ای مرز پر گهر
جبر جغرافیایی تف به این سرنوشت
این قصه رو کدوم نامرد به قرعه ما نوشت
ما جنگ کم ندیدیم رنج کم نکشیدیم
به خرافات و دیگه گوش نمیدیم
فیوز هامون پریده این گله رمید
ای چوپان پادشاه تو کیست
این گرگاهای دریده یا جانهای به لب رسیده
ای گرگ اینجا شکارگاه تو نیست
ای مرز پر گهر
خنده هام رفت و نفرت پهلوم موند …
ما به خزان چیکار داریم در پیش رو بهار داریم
با برگهای خشک درخت به خفتگان چیکار داریم
بپا خوابت نبره پاشو که خیلی کار داریم داریم ….
توی صف سازندگی جوون هزار هزار داریم
دلم خوشه که سقف به سقف سالاره هوشیار داریم
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، مثل حالِ عقاب، بی پرواز
شکلِ حالِ ژوکوند بیلبخند، مثل احوالِ تار بیشهناز
دود میشه کلمبیا هر روز، بینِ نخهای پاکتِ کِنتم
سقط میشه ترانهای هر شب توی گیلاسِ سبزِ اَبسنتم
زندگیم مثلِ بیخدیواری، تو یه تاریخِ تلخِ و تکراری
با هر اسمی دوبار میمیرم: دو محمد، دو بار مختاری
اون شبی که صدای نسرین داشت، تو یه سلول سرد میپژمرد
بی.بی.سی تیترِ اولش این بود: ممهی آنجلینا رو لولو بُرد!
من سفر کردم از ترانه شدن، کوچ کردم به سرزمینِ سکوت
با گذرنامهای که رو جلدش جای ایران نوشته بود لیلیپوت
کشوری که تو اون ستاره میشن با دوتا فیلمِ بندتنبونی
آدماش برگزیده میشن با قاشقِ داغِ روی پیشونی
همهی عمرشونو پُز میدن به یه لوحِ گِلیِ گندیده
رستمن، قاتلای سهرابی که به ساز اونا نرقصیده
جَکو با لوبیای سحرآمیز، کاشتن توی خاکِ ناباور
پیچکِ سبزشون به ابرا رسید، تا چه غولی پایین بیاد آخر
شعبدهبازی تو لباسِ سفید، دلقکی با کلاهِ شیپوری،
یه رابینهودِ سر به راه شده، یا گوریلِ بنفشِ انگوری…
شادیمون قدِ توپِ فوتبال و پرچمِ سرزمینمون چینی
من هنوزم یه پونزم روی صندلیِ معلم دینی!
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، قلوه سنگی تو کفشِ این دنیاس
من به روزای شاد مشکوکم، شک دارم ختمِ ماجرا اینجاس…
من سفر کردم از ترانه شدن، کوچ کردم به سرزمینِ سکوت
یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غم دیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَر کَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فِرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْ گردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درسِ قرآن غم مخور
از کسی اعتقادمون گم نیست
نسل ما قهرمان مردم نیست
نونمون بی تنور آجر شد
نسل ما نسل بوی گندم نیست
هی نوشتیمو هی نفهمیدیم
قهرمان رومان کی بود
قهرمان رومان نسلی که
بهترین مردش عنکبوتی بود
مارو از بچگی سیاه کردن
دستمون رو به روی هم بالاست
نسل ما با یه دایره زنگی
سر چهار راه پیه یه ماندلاس
فقط این نسله که توو هر دورش
پیرهن راه راه مد میشه
نسل قبلی کلاهشو برداشت
دوره ی ما کلاه مد میشه
آدما مومیایین انگار
دوره ی ما شبیه فرعون بود
با یه حرکت تماممون ماتیم
نسل ما نسل بی ناپلئون بود
ما توو باد گذشته ها بیدیم
نسل ما قبلشونمیدونن
سر به سمت خلیج میزاره
پشت کوروش نماز میخونه
دیگه فرقی نداره کی بودیم
ما یه دیروز عمریه مردیم
واسه دنیا چه ارزشی داره
ما یه روزی ملخ نمیخوردیم
نسل ما انتقام میگیره
از خودش از نژادش از ریشه
ما تمام یه فصلو جنگیدیم
نسل ما زود منقرض میشه
موسیقی بیکلام “خداحافظ زیبا” اثری با ویولن بیژن مرتضوی اجرا شده است.
طبق آمار دقیق دفتری دفتری دفتری در ثبت و اسناد محل
ده دوازده سال پیش از مملکت خارج شدم
نذر کردم واسه یک لقمه نون و یه مدرک مهندسی، نذر بیجا کردم و آواره دنیا شدم
حاجی بنده چی بودم، حاجی بنده چی شدم
چاکرت در یک زمان، یک زمان، یک زمان شرمنده هم چین و هم ماچین شدم
اِ، پس میگی در یک زمان، یک زمان، یک زمان، شرمنده هم چین و هم ماچین شدی
####
یه روز از سر پل تجریش یا ونک بگی نگی همچین کم کمک، پای پیاده نم نمک
گاهی سوار قاطرک و گاهی به پشت اون خرک، میون دو صد هزار سرک، این چاکر آزرده دل با شکوه از دست فلک
یه سری به صحراها زدم یه دلی به دریاها زدم، لورنس صحراها شدم و کلمبوس دریا شدم
اِ، یه سری به صحراها زدی یه دلی به دریاها زدی، یه چیزی وسط صحرا شدی و یه چیزی وسط دریا شدی
اما تو شهر فرنگ اما تو شهر فرنگ
فصل اول پمپ بنزین و زمین و ظرفشویی
فصل دوم با جک و چرخ و اوتول آشنا شدم
کی میگه کی میگه رانندگی در دوره سازندگی کاری بده
چاکرت، چاکرت با اون هم بالندگی رانندهای قابل شدم
فصل سوم که نگو فصل سوم که نگو
فصل سوم با حصول یک گرین کارت، گرین کارت، گرین کارت تمیز
این حقیر این حقیر از دست آجودان محل راحت شدم
قصه اینجا که رسید جون ما به لب رسید
نذر ما ادا شد و فصل چهار از راه رسید
نذر ما ادا شد و فصل چهار از راه رسید
اما تو فصل چهار اما تو فصل چهار
فصل چهارم ضمن کسب مدرکی، مدرکی، مدرکی در رشته مهندسی
جان نثار، جان نثار در جامع جمع امور
دکتری، دکتری، دکتری، دکترتر از دکتر شدم
حاجی بنده چی بودم حاجی بنده چی شدم
چاکرت در یک زمان یک زمان یک زمان شرمنده هم چین و هم ماچین شدم
وای وای چطور شد؟ بذار ببینم چطور شد
وای وای چطور شد؟ آخ آخ آخ ولو شد
وای وای چطور شد؟ نه نه، نه نمیگم چطور شد
وای وای چطور شد؟ آخه چیکار داری چطور شد
وای وای چطور شد؟ حاجی شمسی خانم قدسی خانم بابا شمسی خانم ولو شد
سلام حاجی جون رفته بودم مانی کوریس بعدم پیش ادی توریست
وا دست دست رفته بودم مانیکوریست بعدم پیش ادی توریست
بعدم پیش معلمم که درس میده رقص توییست
عجب عجب تو سرسرای این شهر هرجا قدم گذاشتم
هر چی سرک کشیدم جز اسم تو ندیدم
شمع محل تو بودی، سپیده صبح تو بودی، حاجی جون من تو بودی
وای حاجی سر جدت قسم تو رو به جمالت قسم
آخه این کمره یا فنره؟ حاجی این فنره یا شاه فنره
وعده ما تهرونجلس نبش در لس آنجلس چی شد تهرانجلس نبش در لس آنجلس جون
حاجی سر جدت قسم تو رو به جمالت قسم
اینور قر بدم یار گله داره کی تو شهر فرنگ حوصله داره
اونور قر بدم نقل و نبات نیست حاجی درد دلم رو هیچ دوا نیست
بسه بسه بسه خستهام بسه بسه بسه خستهام
مبارک مبارک اگه حاجی از راه برسه و سلام و علیکی بکنه و با این و با اون دم بزنه
جون من بگو مرگ من بگو به ما نمیگن حاجی یه تکون؟ نه نمیگن حاجی یه تکون
به ما نمیگن حاجی دو تکون؟ نه نمیگن حاجی دو تکون
وعده ما تهرانجلس، نبش در لس آنجلس
اونجا چه حالی دارم، حال با صفایی دارم
وعده ما تهرانجلس، نبش در لس آنجلس
اونجا چه حالی دارم، حال با صفایی دارم
وعده ما تهرانجلس، نبش در لس آنجلس
اونجا چه حالی دارم، حال با صفایی دارم
وعده ما تهرانجلس، نبش در لس آنجلس
اونجا چه حالی دارم، حال با صفایی دارم