تو شهر من تبر رفیق گردنه حقیقته امید
تو شهر من تبر رفیق گردنه حقیقته
تو این هوا نمردن و نفس زدن غنیمته
تو شهر من خنده ها گریه ی شبخون شده
تو روزگار گرون جونه که ارزون شده
آنجا که چشم مادر هر روز غرق خون است
نامش دگر وطن نیست گهواره جنون است.
ما وارثان دردیم
تاریخ ما چنین است
تا عشق خفته باشد
اوضاع ما همین است.