آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود هایده

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
‎چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود
‎نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود
‎عکس شیدایی در آن آیینه ی سیما نبود

‎لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
‎دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود

در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
‎گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود
‎در نگاه سرد او غوغای دل خاموش بود
‎برق چشمش را نشان از آتش سودا نبود
‎دیدم آن چشم درخشان را ولی در آن صدف
‎گوهر اشکی که من میخواستم پیدا نبود
‎بر لب لرزان من فریاد دل خاموش بود
‎آخر آن تنها امید جان من تنها نبود
‎جز من و او دیگری هم بود اما ای دریغ
‎آگه از درد دلم زان عشق جانفرسا نبود

هایده

  • ۱۹ آذر ۱۴۰۳
  • /
  • 0 نظر

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین