شفا از رضا پیشرو {نمیترسم از ساعت، نمیترسم از سایم}

نزدیک دو دهه هست مریض شدم و
حرفایی هست که نمیشه تعریف کنم
گفتم حکیما هر دوایی تجویز کنن
من با کلماتم قرص ــ شدم
خیلی وقتاتو از آب نوشتم
وقتی پریدم تو آب شفا گرفتم…

میدونم چطور بذارم پا رو نفرت
مرگ و طلسمو با واژه بشکنم
جز کلمه ها هیچ نیست
وقتی ریتم نیست که نزدیک شیم
وقتی فشار کار میذاره گیج شی
رفیقا رو میذاری کنار و درویشی
وقتی دلت تنگ میشه واسه ویسکی
لیوانو پُر میکنی پایه نیستی
هر چی توو خودتو میگردی دیو نی
نور جاشو گرفت و کوه نفرین ریخت
من مُردم و نباید باشم
بگو فرشته ها اینجا بودن شفا منو دادن
شاید به عشق اون روزایی که زمانمو ساختم
بگو هنوز قرصم و توانمو دارم
پی سازنده میگشتم برا کارم
فهمیدم اونی که اسمشو نزدن همه کارست
درسته ندارم اون چیزا که همه دارن
ولی این چیزایی که دارمو اون همه ندارن
نخمو رد کردم از توو سوزن سعادت
اجازه ی موندن توو دوزخو ندارم
و از همین جا که هستیم برده روحمو ترانم
هر جا بگردی ببینی خونمو خرابست
خیلی بیشتر از جریمه ام دادم
داستانای * حقیقت دارن
با اینکه توو تاریکی فریبم دادن
ولی گهگاهی رد میشم از اینور بازم
مینویسم حتی اگه نبینم کاغذ
تا بفهمم چرا اینا غریبه ان با هم
شاید هر روز با یه کسی دست دادم
این کسی هیچ کسی نبود به جز اعمالم
چطور بگم چطور رد دادم
وفتی هر چیزی که میبینم به کل افسانست
اگه خوب نمیدونی دربارم
یه پرندم که اَ رو پرتگاه هلم دادن
هلم دادن ….

گاهی واسه برد باید از پشت بوم پرید
پرواز، سقوط، پایین، بالا …

نمیترسم از ساعت، نمیترسم از سایم
نمیترسم از اندوه، از پایان بی راهم
از تلخی …، از تنم
تولدت مبارک

  • ۱۹ آذر ۱۴۰۳
  • /
  • 0 نظر

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین