نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بردار

همین عالم که مادر در برم نیست صفایه سایه ی او بر سرم نیست
مرا گر دولته عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست

بمان مادر بمان در خانه ی خاموش خود مادر که بارانه بلا میباردت از آسمان بر سر
دره ماتم سرایه خویش را بر هیچکس مگشا که مهمانی به غیر از مرگ را بر در نخواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر زمین گرم است از بارانه بی پایان خون امروز
ولی دل هایه خونین جامگان در سینه ها سرد است مبند امروز چشمه منتظر بر حلقه ی این در
که قلبه آهنینه حلقه هم آکنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر که باران بلا میبارد از آسمان بر سر

نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بردار که اکنون برق خون میتابد از آینه ی خورشید
دو چشمه منتظر را تا به کی بر آستانه خانه میدوزی تو دیگر سایه ی فرزند را بر در نخواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر که باران بلا میباردت از آسمان بر سر

  • ۲۵ آذر ۱۴۰۳
  • /
  • 0 نظر

نظرهای کاربران

اولین نظر را در مورد این آهنگ شما ارسال کنین